همزمان با بدتر شدن اوضاع اقتصادی در افغانستان، شمار کودکان کارگر در ماههای پسین در پایتخت و برخی از ولایتهای دیگر افزایش یافته و شمار زیادی از این کودکان در گرمای نفسگیر، همهروزه کار های شاق را انجام میدهند.
شاید هیچ پایتختی در دنیا به پیمانه کابل کودکان کارگر را در خود جای نداده باشد، کودکانی که معصومیت شان هر روز از بیگاه تا پگاه در جادههای مزدحم کابل، زیر آفتاب سوزان نفس سوخته قربانی میشود. هرازگاهی که بخواهیم در جادههای پایتخت قدم بزنیم، هر سو چشم مان به چند کودک کارگر میافتد که اصرار میکنند تا کفشهای ما را واکس بزنند، آب معدنی و قلم بفروشند و یا با دود اسپند ما را از نظر بد به دور نگهدارند. در میان این کودکان، نیلاب ده ساله مانند هزاران کودک دیگر در جادههای پایتخت هر روز دنبال لقمهی نانی سرگردان است. وی با وجود بیماریی که دارد ناگزیر به فروختن بولانیهایش است، بولانیهای که به گفتهی خودش مادرش آنرا میپزد.
فیصل، کودک دیگری است که در هنگام جمعآوری گداها از سطح شهر به مرکز تربیه کودکان برده شده بود و اکنون پس از یازده روز از آنجا بیرون شدهاست. او میگوید که بهدلیل ناداری مجبور به ادامه کارش است.
از سوی دیگر، شماری از شهروندان کشور آینده این کودکان را نگرانکننده دانسته و خواستار توجه امارت اسلامی در این زمینه هستند.
سپری کردن دوره کودکی در جغرافیایی به نام افغانستان بسیار دشوار است. این کودکان همپای رنج و درد ناشی از مشکلات اقتصادی والدین شان بزرگ شده و پا به بستر خوفناک جامعه میگذارند و در مواجهه با سختیها و انجام کارهای شاق، در معرض آسیبهای فراوان، از جمله تعرض جنسی قرار دارند و در واقع قربانیان مجبور فقر اند.