شاهامانالله پس از کشته شدن پدرش حبیبالله خان در ۲۸ فبروری ۱۹۱۹ به قدرت رسید و با سفر به ایران، مصر، اتحاد جماهیر شوروی و شماری از کشورهای اروپایی، نخستین گامها را برای پیشبرد سیاست خارجی معاصر افغانستان برداشت و در ۱۹۲۰ پیمان دوستی با شوروی، ایتالیا، ترکیه و ایران را امضا کرد.
به گواه تاریخ، شاهامانالله پس از سفر ششماهه اش به کشورهای اروپایی، به افغاستان برگشت و دست به اقدامهای تندروانه زد که با ارزشهای حاکم در جامعه سازگاری نداشت و سبب تنشهای داخلی شد، جنگ سرد میان امریکا و جماهیرشوروی پیشین نیز در آن زمان آغاز شد و افغانستان در آن زمان برای حفظ قدرت، سیاست بیطرفی را در کشمکشهای جهانی اتخاذ کرد.
اما نادر شاه پس از حکومت ۹ماهه حبیب الله کلکانی در اکتبر۱۹۲۹ با پشتیبانی انگلیس به قدرت رسید و او نیز سیاست بیطرفی را در بخش خارجی در پیش گرفت و حکومت چهارساله نادرشاه رابطه نیکی با انگلیس و شوروی را رقمزد.
اما به گواه تأریخ بر خورد نادرشاه با شهروندان کشور عقدهمندانه و استبدادی بود و همان که سبب قتل وی شد.
پس از نادرشاه پسرش ظاهرشاه در ۱۳۱۲ به قدرت رسید و در حاکمیت چهل سالهاش در دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، موضع بی طرفی را برگزید و روابط دیپلماتیک افغانستان را با بسیاری از کشورها از جمله با امریکا و شوروی توسعه داد.
ظاهرشاه سفرهای زیادی به کشورهای گوناگون از جمله امریکا داشت تا توجه آنان را به افغانستان جلب کند؛ اما این سفرها افغانستان را میان جنگ دو قطب بزرگ جهان – امریکا و شوروی پیشین – قرار داد چیزی که سبب شد داوودخان با پشتیبانی عامل خارجی دست به کودتا بزند و به سلطنت چهل ساله ظاهرشاه، پایان دهد.
محمد داوودخان، پسرکاکای ظاهرشاه در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ در برابر پادشاهی ظاهرشاه کودتاه کرد و به قدرت تکیه زد اما سیاست خارجی افغانستان در زمان وی، با دگرگونیها و مداخلههای بیرونی نیز به همراه بود.
در پنج سال حکومت جمهوری داوود خان، قراردادهای نظامی و بازرگانی با کشورهای آلمان، ایتالیا و امریکا امضا شد و افغانستان برای نخستینبار در یک ایتلاف منطقهای با کشورهای منطقه مانند: ایران، ترکیه و عراق اشتراک کرد؛ اما روابط افغانستان با پاکستان در زمان وی خصمانه بود.
اما در سال ۱۳۵۷خورشیدی، حزب دموکراتیک خلق با پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان به قدرت رسید. در این دور بیشتر از یک دهه سیاست خارجی افغانستان دنباله رو به شرق وابسته به جماهر شوروی بوده و الگوی چپی بر سیاست خارجی افغانستان حاکم بود.
پس از آن در دورۀ پنج ساله حاکمیت مجاهدین در افغانستان، سیاست خارجی تدوین شده وجود نداشت و سیاست خارجی افغانستان متأثر از جنگهای داخلی در کشور بود و تنها چند کشور منطقه چون هند، ایران، و کشورهای آسیای میانه و ترکیه با افغانستان روابط سیاسی داشتند.
در دوره اول حاکمیت پنج ساله امارت اسلامی نیز تنها سه کشور امارات متحده عربی، عربستان سعودی و پاکستان امارت اسلامی را به رسمیت میشناختند.
با سرنگونی حاکمیت نخست امارت اسلامی درسال ۱۳۸۰صفحه تازهای در روابط افغانستان و جهان رقم خورد که در دوره ریاست جمهوری حامد کرزی، افغانستان با هم پیمان اصلیاش امریکا روابط پرتنشی را سپری کرد؛ روابط نیک و نزدیک افغانستان با این کشور به سمت تنش رفت تا آنجا که حامد کرزی از امضای پیمان راهبردی با امریکا امنتاع ورزید.
اما با رویکار آمدن حکومت وحدت ملی به رهبری اشرف غنی روابط کابل با واشنگتن و امضای پیمان امنیتی دوجانبه گسترش یافت؛ اما امضای توافق نامه صلح دوحه و چگونگی گفتوگو با امارت اسلامی و رهایی هزاران زندانی آنان، باردیگر روابط دو طرف را تیره کرد که سیاست خارجی راه خود را گم کرده بود.
پس از سقوط بیست ساله حاکمیت نظام جمهوریت و خروج نیروهای خارجی از افغانستان، امارت اسلامی برای بار دوم در نیمه دوم ۱۴۰۰ خورشیدی در افغانستان به قدرت دست یافت که حالا با گذشت سهسال و با وجود داشتن روابط اقتصادی با شماری از کشورهای جهان، هنوز هیچ کشوری حکومت سرپرست را به رسمیت نشناختهاست.
اما با ورق زدن به صفحههای تأریخ این موضوع، پیداست که همواره رهبران و حاکمان کشور تا رسیدن به قدرت شهروندان را در اولویتهای برنامه های شان قرار داده و سپس با رسیدن به قدرت مردم به دست فراموشی سپرده شدهاند؛ موردی که در کنار مداخلههای عاملان خارجی، دلیل سقوط نظامها در افغانستان نیز دانسته شدهاست.